وقتی قصه بوسه را بازخوانی می‌کنم یا اجرای خوبی از سه‌خواهر می‌بینم، در حضور چخوف هستم. باآنکه مرا ساده‌تر، حقیقی‌تر و نزدیک‌تر به خود نمی‌کند، در دل آرزو می‌کنم کاش می‌توانستم بهتر می‌بودم (هرچند نمی‌توانم.) آرزویم بیشتر یک میل زیبایی‌شناسانه است تا اخلاقی. زیرا چخوف خِرَد نویسنده‌ای عالی‌قدر را دارد و به‌طور ضمنی به من می‌آموزد که ادبیات شکلی از خیر است. شکسپیر و بکت نیز همین را به من می‌آموزند. به همین دلیل کتاب می‌خوانم. گاهی فکر می‌کنم در میان تمام نویسندگانی که زندگینامه‌ شخصی‌شان در دسترس است، چخوف و بکت مهربان‌ترین بودند. از زندگی شکسپیر چیزی نمی‌دانیم. اما اگر نمایشنامه‌هایش را پشت سرهم بخوانید، گمان می‌برید شکسپیر باید نفر سوم باشد. خالق سرجان‌فالستاف، هملت و رزالیند هم موجب می‌شود بخواهم بیشتر خودم باشم. به همین دلیل باید کتاب و بهترین چیزهایی را که نوشته شده‌اند بخوانیم.

۱۵ شهریور ۱۳۹۶ ‌ ناصر
دسته: خواندن | برچسب: | دیدگاه شما

پاسخ دهید

بخش‌های الزامی با * مشخص شده‌اند.