«فرهنگ غربی را –به علّت غنای حیرتآورش– نمیتوان با خواندن چند کتاب، آنهم به فارسی، مهار کرد و پنداشت که اصل مطلب را دریافتهایم. موقعی که یک مشرقزمینی خود را فیالمثل مارکسیست میداند، متوجّه نیست که مارکس از هگل برمیخیزد و هگل وارث کانت، و کانت وارث هیوم و دکارت، و همه وارث این تحوّل شگفتانگیز فکر غربی، یعنی دنیویکردن است… این بدان مانَد که یک جوان امریکائی با آموختن حالاتی چند از یوگا بپندارد که به کُنه معنویت هندو راه یافته است، غافل از آنکه یوگا فقط ورزش نیست و معنویت هندو در چند حرکت بدنی یا چند ورد سانسکریت خلاصه نمیشود و آنگاه منشأ اثر تواند بود که محور زندگیاش را یکسره تغییر دهد و جمله ارزشهای خود را باطل انگارد و خلقیات قومیاش را تغییر دهد، و بهنحوی بمیرد و باز زنده شود…»
— آسیا در برابر غرب، داریوش شایگان، انتشارات امیرکبیر (ص ۲۳۵)
—
از اینجا