کتاب‌هایم با یک تصویر یا یک عبارت، یا یک جمله یا حتی یک آوا شروع می‌شود. با چیزی شروع می‌کنم به نوشتن که مرا بکشد به سوی خودش، که تشویقم کند برای ادامه دادن. کتاب‌های من همینطور شروع می‌شود، از نیازی به فکر کردن. هیچ وقت طرحی کلی برای داستان‌هایم ندارم،‌ گاهی گمانه‌هایی می‌زنم که چه کار می‌خواهم بکنم در نهایت اما چون این‌طوری می‌نویسم، صداهای درون کتاب‌هایم با یکدیگر متفاوتند و سبک‌های آن‌ها هم با هم تفاوت دارند. به همین خاطر بعضی از کتاب‌هایم روایت خطی دارند و بعضی‌ها در ساختار کولاژند. خیلی از مواقع از روایت اول شخص استفاده می‌کنم، چون تصورم این است که ابزار بسیار مفیدی است، چون به این شکل راوی بخشی از خود داستان می‌شود. اما تصورم این است که هیچ صدای مشخصی به نام صدای دکتروف وجود ندارد، یا اینکه سبکی وجود ندارد که بشود به آن گفت سبک دکتروف. به همین خاطر نمی‌شود صفحه‌ای را باز کنید و بگویید که حتما این متن نوشته‌ی دکتروف است. نویسنده‌هایی هستند که اگر نوشته‌هایشان را بخوانید، می‌توانید بفهمید که نوشته‌ی کیست، مثل هنری جیمز. اما دلم می‌خواهد که این طوری باشد که هر یک از کتاب‌هایم سبک و لحن خودش را داشته باشد. و خودم نامرئی باشم در کتاب. شاید این‌ها وهم و خیال من باشد و در واقع موفق نشده باشم که این کار را بکنم اما خیلی خوب می‌شود که خودتان را نشناسید در کتاب خودتان.

۶ مرداد ۱۳۹۴ ‌ ناصر
دسته: نقل قول, نوشتن | دیدگاه شما

پاسخ دهید

بخش‌های الزامی با * مشخص شده‌اند.