بایگانی برچسب: داستان

خبر ندارم که این آخرین باری‌ست او را می‌بینم. کف دست‌هایم می‌سوزد و به نظرم می‌رسد که اسم او را روی تمام بدنم خال کوبی کرده‌اند. بهم می‌گوید که عازم فرنگ است. پس تابستانی در کار نخواهد بود. نباید گریه … ادامه

۱۱ بهمن ۱۳۹۲ ‌ ناصر
دسته: آدم‌ها | برچسب: | دیدگاه شما

با ساده‌دلی جواب داد: «بله، شاید این‌طور باشد. ولی می‌دانید چه فکری به سرم آمد؟ منتها حالا صحبت او را نمی‌کنم، به طور کلی حرف می‌زنم! خیلی وقت است که این جور فکرها در سرم می‌آید. ببینید، چرا ما همه … ادامه

۲۸ شهریور ۱۳۹۲ ‌ ناصر
دسته: نقل قول | برچسب: | دیدگاه شما

فرق زیادی ندارد که داستان واقعی باشد یا تخیلی. مسئله این‌جاست که اگر کسی واقعن به اندازه مجنون توان عشق‌ورزیدن را داشته باشد و در دنیای امروز ما به دنیا بیاید -به قول سید مهدی شجاعی- باید این گونه باشد. … ادامه

۲۷ مهر ۱۳۹۱ ‌ ناصر
دسته: گاه‌گاه‌ها | برچسب: , | دیدگاه شما